شهود، ماهيت و علم در ملاصدرا و تصوف(1)


 

نويسنده:سليم مک کارون[1]




 

مقدمه
مولوی، مجموعه ای از سخنان خود را دربارة مجالس سماع صوفيان در کتابی با عنوان فيه مافيه که معنای لغوی آن عبارت است از «در آن، چيزی است که در آن است»، برشته تحرير درآورد. اين کتاب گفتگوی صميمی و دوستانه ای است دربارة مضامين طريق تصوف. اين مضامين، ماهيت شناخته می شود. مسئلة چيستی طريق، در تصوف مسئلة عمده و مهمی است؛ زيرا اين چيستی ويژگی متمايزکننده مکاتب توحيدی([1]) تصوف، يعنی وحدت وجود و وحدت شهود است.
ماهيت تعريف می شود به «آنچه در پاسخ به سؤال ماهو می آيد». اين بيانگر جنس است، در حاليکه سوال ایّ شیء هو؟ مربوط به نوع است. ابن سينا درباره حد، اينگونه می نويسد: اين [حد] بيانگر ماهيت شیء است؛ و چون حد شامل تمام ذاتيات شیء است، مرکب از جنس و فصل قريب است.
ما در بحث دربارة انيت، دوباره، با اين مسئله روبرو خواهيم شد.([2])
از ماهيت، تعريف ديگری با اندکی تفاوت آمده است: ماهيت آن چيزی است که شیء بواسطة آن، خودش، خودش است (ما به الشیء هو هو). در اين تعريف، ماهيت مترادف با ذات و حقيقت گرفته شده است. اين حقيقت، همچون ماهيت و ذات، ورای محدوديتهای کلی و جزئی، وجود و عدم است؛ به اين معنی که نه تنها اجناس، بلکه ذوات فردی را نيز می تواند بيان کند و نه فقط شامل موجودات بيرونی (فی الاعيان)، بلکه شامل موجوداتی که اين نحو وجود را ندارند ولی نزد ذهن (فی الذهن) حضور دارند، نيز می شود.([3])
اما ملاصدرا به ماهيت يا ذات، با توجه به وجود مطلق، نقشی تبعی می دهد و بدينترتيب، فهم متفاوتی از آن عرضه می کند: وجودات حقايق متعين خالصند و ماهيات اعيان ثابته ای هستند که هرگز، عطر خوش وجود را استشمام نکرده اند. اين وجودات، صرفا"، پرتوها و انوار بازتابيده نور حقيقی و وجود سرمديند (سبحانه)، هر چند که هر کدام از آنها دارای اوصاف ذاتی و معاني عقلی است که ماهيت ناميده می شود.([4])
ملاصدرا ماهيت را دارای دو معنی می داند:([5]) يکی ماهيت کلی است که در ذهن وجود دارد و ديگری ذات «ما به الشیء هو هو»؛([6]) که همان فرد موجود عينی و مشخص است.
در ادامه، برای تعيين نسبت نظريه های صدرايی با نظريه های عرفانی در باب وحدت وجود، به ارزيابی مسئلة ماهيت خواهيم پرداخت. در آغاز کار، به نظرية علم خدا در اسلام عرفی نظری خواهيم افکند. خواهيم ديد که ماهيت در ميان مکاتب مختلف، حدّ مشخص و تعيينگر است و خواهيم ديد که چگونه پاسخ به چهار سؤال زير، مفهوم وحدت وجود و نظرية صدرايی ماهيت را مشخص می کند:
1. آيا وجود مقدم بر ماهيت است؟
2. آيا صور بيرون از خداوند است؟
3. آيا متعلقات علم خداوند بايد قبل از علم او تحقق داشته باشند، يا با علم ضروری خداوند ايجاد می شوند؟
4. آيا خالق و مخلوق وجودی (حلول) دارند؟
 

علم
 

سؤال اول: آيا وجود مقدم بر ماهيت است؟
همان طور که در بخشهای بعد مبرهن خواهد شد، در تفکر صدرايی، وجود مقدم بر ماهيت است. در اينجا، کافی است بگوييم که سهروردی و همرأی با او، قطب الدين معتقدند کهماهيت مقدم بر وجود است. اين ايدة تقدم وجود بر ماهيت، در انقلاب فلسفی ملاصدرا، نقش اساسی دارد. انديشة صدرايی بسط انديشة ابن سيناست. ابن سينا دربارة ماهيت و وجود اينگونه می نويسد:
آن که ماهيتش غير از وجودش است، موجود ضروری (واجب الوجود) نيست. روشن است که وجود برای آن موجود که ماهيتش غير از وجودش (انيتش) است، معنی عرضی دارد، و نيز روشن است که آن موجودی که وجود عرضی (يا امکانی) دارد، علت دارد؛ علت چنين موجودی يا خود ذات آن موجود است که آن موجود در آن تقرر دارد، و يا چيز ديگری. ([7])
 

سؤال دوم: آيا صور بيرون از خداوند است؟
در آغاز، لازم است نگاهی کلی به ديدگاههای مختلف دربارة علم خدا از جنبه های سنتی اسلام بيندازيم. مسئلة اصلی اين است که آيا علم خداوند به اشياء، علم به وجود خودش است يا علم به موجودی بيرون از خود.
 

مروری بر مکاتب مختلف
نزاع عمدة ميان مکاتب مختلف فکری در باب علم خداوند، به آن صور علمی مربوط می شود که خداوند برای عالم بودن لازم است به آنها علم داشته باشد. در اينمورد، ما به اين ديدگاهها بر می خوريم:
 

متکلمان
«از آنجا که متکلمان بر جدايی صفات از ذات الهی تأکيد می کنند، هيچ مشکلی نمی بينند که علم خداوند به اشياء در بيرون از ذاتش و بوسيله صورِ منطبق و زايد بر ذاتِ الهی تعلق گيرد».([8])
 

فلاسفه
1. «از آنجا که خداوند ذات خود را به ذات خود تعقل می کند و چون ذات او علت کثرات است، پس نتيجه می شود که او بواسطة تعقل ذاتش، با «ذاتش»، کثرات را نيز تعقل و درک می کند».
2. بنابرين، درک کثرات از جانب خداوند معلول يا اثر لازم اوست و صور کثرات که متعلق ادراک اويند (معقولات) نيز معلولات او بشمار می آيند. اين لوازم در مرتبة معلولات قرار دارند و بنابرين، متأخر از حقيقت و ذات او هستند؛ همانطور که معلول متأخر از علت است.
3. ذات الهی از اين آثار و لوازم يا هر چيز ديگری، قوام نيافته است. ذات الهی يگانه است و کثرت لوازم و معلولات با وحدت علت آنها که آنها آثار و لوازم او هستند، تعارضی ندارد؛ خواه اين لوازم در علت قرار داشته باشند يا متمايز از آن باشند.
4. استنتاج: بنابرين، تقرر [آنها] در ذات خداوند يگانة به خود پايدار که از حيث عليت و وجود مقدم بر آنهاست، موجب کثرت در هستی او نمی شود.([9])
چون معرفت کمال است، نمی توان آن را دربارة خداوند انکار کرد. صدرا معرفت را وجود می داند: «علم نه همچون انتزاع از ماده، فقدان است و نه نسبت، بلکه وجود است. اين [علم] نه هر وجودی، بلکه وجود بالفعل است نه بالقوه؛ و حتی نه هر وجود بالفعلی، بلکه آن وجود محضی است که هيچ شائبة عدمی در آن راه ندارد. بهمان اندازه که از آميختگی با عدم رها می شود، شدت آن نيز افزايش می يابد.([10]) همچنين، صدرا معتقد است که صور، درونی است چون وجود عالم و معلوم يکی است.([11])
... صفات وی نيازمند افزودن صورتی بر او نيست. همچنين، علم وی به ماهيات اشياء يا هويات آنها نيز مستلزم افزايش صورتی بر او نيست؛ زيرا ماهيات و هويات اشياء چيزی جز ذات متعالی او نيست که لباس اين اعتبارات بر تن کرده است... . ترديدی نيست که علم او به ذاتش و [به] اين اعتبارات، يکی از ديگری ناشی می شود.([12])
صدرا پاره ای از ديدگاههای مکاتب فکری را در اينمورد، رد می کند:
معتزله: ماهيات قبل از وجود بالفعلشان ثبوت دارند و در همين وضعيت ثبوت است که برای خداوند شناخته می شوند. با اينهمه، همه معدومات چيزهايی هستند که می تواندربارة آنها، همچون موضوع انديشه، سخن گفت و بنابرين، ثبوت دارند. صدرا اين نظر را رد می کند و می گويد که ماهيات هيچ واقعيت يا حقيقتی ندارند، مگر اينکه به آنها حقيقت ياوجود خارجی عطا شود، [بنابرين] معدوم، بخودی خود، هيچ ثبوتی در واقعيت يا ذهن ندارد.
مشائی: مشائی، علم الهی را با صور افلاطونی که مجزای از وجود خداوند است، يکی می کند. صدرا اين نظر را با اين گفته رد می کند که اين صور مؤخر از وجود و علم خداوند به آنهاست. آنها چگونه می توانند علم سرمدی و جاويد خداوند باشند. صدرا معتقد است که صور جدا از هستی خداوند نيستند. او صور را با عقول متعالی مشائيان يکی می کند. آنها نه معلول او هستند و نه از وی صادر می شوند، بلکه با او هستند. صدرا اين نظر سنتی را نمی پذيرد که علم خدا در عين بساطتش، علم به همة اشياء را تأمين و تضمين می کند. او آموزه بساطت، يعنی هستی بسيط، همه چيز است (بسيط الحقيقة کلّ الاشياء) را تأييد می کند.
لبّ مسئله مورد نظر قبلی اين بود که آيا علم خداوند مبتنی بر صورتی بيرون از وی است. متکلمان می گويند که صورت بيرونی وجود دارد و اهل تصوف و صدرا بر اين نظرند که صورت بيرونی ضرورت ندارد؛ علم خداوند ذاتی او است. سؤال بعدی مربوط به متعلقات معرفت است.
 

پي‌نوشت‌ها:
 

1. Salim Mc Carron
1. instantaneous knowledge
1. cognitive forms
1. posterior
1. non – substantial unitarians.
1. Shaikh Ahmad Sirhindi.
1. من توحيدگرايان وجودی و شهودی را به يک معنی، مصدِّق يگانگی خداوند و قائل به جهانشناسی نمادين يکسان می دانم؛ تنها تفاوت آنها در مسئلة پيدايش ماهيت است.
2. Arnaldez، El Vol. VI، pg. 1261، “Mahiyya”.
3. همان جا. نفس الامر که هستی فی نفسه و بواسطه وجود است، به الوهيت خداوند نسبت داده می شود. بر طبق نظر قيصری که صدرا آن را تکرار کرده است، نفس الامر تعبيری از علم ذاتی خداوند است که دربرگيرندة صور همة اشياء، اعم از کلی يا جزئی، بزرگ يا کوچک، اجمالی يا تفصيلی، شناختی يا انضمامی است. (قيصری آن را در: DF، pg. 82، Para. 51، note 1 نقل کرده است).
4. M 85، pg. 43.
5. See pg. 180 – 181، Mehdi Dehbashi’s “Mulla Sadra Theory of Transubstantial Motion: a Translation and Critical Exposition، University.Microfilms: Ann Arbor (1984).
6. نويسنده تعبير «ما هی الشیء هو» را آورده است که با مراجعه به متن صدرا در فصل اول از جلد دوم، مشخص شد که اصل عبارت «مابه الشیء هو هو» است. (م).
7. MA، pg. 55 - 56.
8. DF، pa. 44.
9. (DF، pg. 45) [تأکيد و شماره گذاری افزوده شده است]
10. Sadra Quoted by Rahman، MS، pg. 213.
11. cf. M 113، pg. 64.
12. DF، pg. 49 - 50.
 

منبع:www.mullasadra.org